کد مطلب:313992 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:179

با توسل به قمر بنی هاشم دخترم شفا گرفت
جناب آقای شیخ احمد متوسل آرانی، طی یادداشتی به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام چنین نوشته اند: دانشمند محترم حاج شیخ علی ربانی خلخالی، دامت افاضاته، كرامتی را از آقای محمد قائمی، ساكن محله ی حی العباس كربلای معلی، شنیده بودم ولی ایشان اجازه نوشتن آن را نمی دادند، تا اینكه در تاریخ 27 ربیع الثانی به طور غیر منتظره هنگام ظهر به منزل ما آمدند و حین صحبت، بحثی از كرامات حضرت مولانا قمر بنی هاشم علیه السلام به میان آمد و من شروع به نوشتن نمودم و ایشان هم اجازه دادند دو كرامت از ایشان نقل شود: 1.ایشان گفتند: منزل ما در كربلا طوری بود كه هر روز از مقابل بارگاه ملكوتی آقا قمر بنی هاشم علیه السلام عبور می كردیم، و عادت ما این بود كه جلوی صحن مطهر می ایستادیم و سلام می دادیم. یك شب كه با خانواده به خانه بر می گشتم، به حضرت سلام دادم و به همسرم - كه علویه و سید است - گفتم: سلام كنید. حتی به دختر بچه ام، مائده، نیز گفتم سلام كن. بچه سلام داد و ما به خانه رفتیم. صبح، به رسم عادت، به مغازه رفتم. چیزی نگذشته بود كه همسرم، با گریه، به مغازه آمد و گفت: مائده كور شده: بفریادم برس! با عجله و ناراحتی شدید به خانه آمدم، دیدم دختر بچه آینه ی روی كمد را بر روی خود انداخته، صورتش غرق خون می باشد و ذرات شیشه درچشم او رفته است. دست بچه را گرفتم آمدم جلوی صحن مطهر و گفتم: مولانا، این است رسم جواب سلامت (نمی فهمیدم چه می گویم) این است كرامتت؟! و چون آدم پولداری بودم به یك پزشك متخصص كه از جمله ی آشنایان



[ صفحه 375]



بنده بود مراجعه كردم. گفتم: فلانی هر چه پول می خواهید می دهم دخترم را معالجه بفرمایید. وی دختر را به دقت معاینه كرد، سپس گفت: هر دو چشم او سالم است و اصلا ذرات شیشه در چشم او مشاهده نمی شود. تعجب كردم و گفتم: آن چشم هم؟ گفت: بلی. خلاصه، نه دارویی داد و نه نسخه ای، و به سمت خانه برگشتم. در راه، جلوی صحن مطهر كه رسیدم، گفتم: مولای من، ببخشید، جسارت كردم، جوشی بودم!

آری، به عنایت آقا قمر بنی هاشم (صلوات الله علیه) دخترم از كوری شفا گرفت.